-
عکسهای جدید
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 11:10
سلام پسرک خوب و آروم مامان و باباش سلام به دوستان و اقوام عزیز اول اینکه خدا رو شکر مامانم حالش بهتره و فردا میاد خونه ، کاشکی پیشش بودم ، دلم براشون یه ذره شده. طفلک بابایی. طفلک آبجی اعظم که کارش رو ول کرده و اومده پرستاری مامانی، مرسی خواهر عزیز و مهربونم که قربونت برم که خیلی دوست دارم. امروز عکس کارت دعوت مهمونی...
-
امروز عجب روزی بود
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 12:40
سلام به همه ، سلام به مسافر کوچولوی مامان آذی و بابارضا مامانی، دیشب بازم خیلی بازیگوش شده بودی ها ، دم صبح بابارضا می گفت حتما فهمیده که باباش داره برمیگرده ویرجینیا. نمی دونم والا ، ولی نذاشتی من درست بخوابم. امروز صبح که بیدار شدیم ، بابارضا زنگ زد ایران و بازم کسی گوشی رو برنداشت و یهو نگران شد و گفت که دلم به شور...
-
یه اتفاق جالب و هیجان انگیز
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1387 13:05
شازده پسر بابا سلام ، گوگوری مگوری مامان سلام می بینم که همه چی خوبه و جات راحته ، البته بعضی وقتها مثل اینکه جا کم داری و بدجوری کش و قوس میایی ها ، ولی اشکال نداره دیگه.چیزی نمونده دو ماه دیگه تحمل کن. راستی می دونی بابارضا تازگی ها زود به زود به وبلاگت سر میزنه ، ولی از روی بدجنسی یا از روی خجالت چیزی نمیگه و یهو...
-
آهای ما اینجاییم
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 15:33
سلام سلام به همگی ببخشید دیگه این نی نی مامانش رو حسابی سرگرم کرده ، از طرفی هم کارم زیاد بوده و از طرفی هم چند روز اینجا گرم و آفتابی بود فقط رفتیم زیر آفتاب ولو شدیم که نی نی حال بیاد طفلک. شنبه شب هم جای همه خالی رفتیم کنسرت آقای شجریان که زحمت کشیده بود با پسرش اومده بود و خلاصه خیلی لذت بردیم، نی نی که کلی به وجد...
-
وای وای چه بابای مهربونی من دارم
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 08:07
سلام نی نی ، عزیزم ، پسر باباش، آخی ، این بابا رضای خجالتی بالاخره برات یه یادداشت گذاشت ، البته هر چند روز یک بار به وبلاگت سر میزنه ، البته من نمی دونستم تا اینکه چند روز پیشا اعتراف کرد. خلاصه چه جملات قشنگی برات نوشته البته به انگلیسی هست ولی اشکالی نداره ، به بابارضا بگو که ما دو تا قدر زحمتای تو رو میدونیم و می...
-
شیطونی
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 09:30
نی نی من ، عزیزم ، شازده پسر باباش، چه خبرت بود دیشب؟ نذاشتی مامان درست بخوابه و حالا سر کار خوابالو شده. فوتبال بازی میکردی؟ یا بسکتبال؟ تقریبا می تونستم بفهمم که دستت رو تکون میدی یا پاهاتو ، خلاصه تا صبح چند بار مامان آذی رو از خواب بیدار کردی. شاید هم حوصله ات سر رفته، ها؟ نه عزیزم حالا دقیقا یا کمتر از ۳ ماه...
-
تشکر از همه دوستان و اقوام
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 21:25
وای وای ....مرسی مرسی... خجالتمون دادید با این همه اظهار لطفهای رنگارنگ ، دوستان عزیز. مامان آذی و نی نی از همه ممنونیم ، فکر نمی کردم این شعرها اینقدر روی همه تاثیر بذاره، فکر می کردم که فقط من هستم که ذوق زده شدم از پیدا کردنشون ، در قسمت لینکهای روزانه هم دیدید که چند وبلاسایت و وبلاگ معرفی کردم که میتونید از توی...
-
ببینید چه چیزای جالبی پیدا کردم
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 21:29
سلام به همه مامانهای جدید ببینید مامان آذی من بعد از تلاش یک روزه چه سایتهای خوبی برای شما پیدا کرده .آفرین به این کسانی که این سایتها یا وبلاگ ها رو طراحی و آفرینش کردند برای ما ها . کلی شعرهای کودکانه و قصه های کودکانه و لالایی های قشنگ در آنها هست که شاید شما ها هنوز کتابشو ندارید. خلاصه این شعرها رو و لالایی رو...
-
یک مهمونی زنونه بعد از عمری
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 08:46
سلام نی نی گله می دونم که خوبی و سرحال. از علائمی که میدی معلومه دیگه ، البته می دونی که مامان آذی چندین روزه که خیلی سرش شلوغ است و در طول روز خسته و مرده میشه ولی خب تو رو فراموش نکردم ، دیدی که دو سه بار رفتیم استخر و حسابی کیف کردی ، راستی چه جالبه وقتی توی آب هستم اصلا سنگینی تو رو حس نمی کنم و خیلی احساس سبکی و...
-
زندگی منشوریست در حرکت دوار
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 08:01
سلام به کوچولوی من و بابارضا ، شیطون تازگی ها خیلی وروجک شدی ها ، همش هم حواس مامان آذی رو سرکار پرت می کنی ، اصلا نمی دونم چطوری بشینم ، چطوری بخوابم ، همش فکر می کنم که حرکات تو به خاطر وضعیت بدنشستن یا خوابیدن منه ، ولی همکارم Elen می گه که نه طبیعی ، به تو هیچ فشاری نمیاد. ولی یه چیزی خیلی جالبه و در خلقت خدای...
-
گریه کردم
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 11:19
نی نی عزیزم ، دیشب مامان آذی اصلا نتونست درست بخوابه عزیزم ، می دونم که تو هم کلافه شده بودی ، خب جای بابارضا خالی بود و دلم براش تنگ شده بود ، هر وقت بیدار شدم و جاشو کنارم خالی دیدم ، گریه امونم نداد ، بالشتشو بغل کردم و خوابیدم.آخه ای بابارضای ما مثل مامان آذی اینقدر شوخ و شنگ و شیطونه که نبودش خیلی حس میشه. اون ۴...
-
آی خوش گذشت ، آی خوش گذشت
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 09:57
سلام نی نی ، پسرک ما ، آقا آرمان، این چند روز خیلی کیف کردی ها! کلی هم که خودت رو واسه بابارضات لوس کردی و بالا پایین پریدی ، حسابی بابایی رو متعجب کردی ها. امروز صبح بابا رضای ما رفت به شهر ویرجینیا و دوباره ما تنها شدیم .موقع خداحافظی خیلی جلوی خودمو گرفتم که گریه ام نگیره ، آخه اگه گریه کنم بابارضا خیلی بدتر از منه...
-
چه روزای خوبی
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 08:12
سلام سلام این روزا نی نی و مامان آذی خیلی خوشحال هستند چون بابارضا اومده و کلی داره بهمون خوش میگذره ، شبی که بابارضا رسید مامان آذی کلی متعجبش کرد چون خونه رو تزئین کرده بود با چند تا پلاکارد ، welcome home honey و یه عالمه بادکنک و چیزای خوشمزه ای که بابارضا دوست داره پخته بود و کلی شمع روشن کرده بود و ............
-
آمادگی برای مهمونی baby shower نی نی
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 11:11
سلام و صد سلام به نی نی تیتیش مامانی ما، مامانی ، خیلی خودتو داری لوس می کنی که همه جا حرف تو هست ها، ها؟؟؟؟ دیروز که خونه عمه جون مهوشت بودم ، گفت که میخواد مهمونی baby shower رو ایشون خونه خودش برات برگزار کنند. این مهمونی یه چیزی شبیه سیسمونی آوردن در ایران میمونه ، ولی در ایران این کار رو مادر زن انجام میده ولی...
-
برف برف برف در این وقت از فصل بهار .....
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:40
وای خدای من ............... نی نی میبینی کار خدا رو ؟ میگن انسان در کار خدا هیچ کارست راست میگن ها ، هر جور که خودش دوست داره برای ما در نظر میگیره . باورتون میشه الان امروز که ۳۰ اردیبهشت یعنی ۱۸ آپریل است اینجا داره برف میاد از عصری که اومده تا حالا ۱۰ سانتیمتر نشسته و اخبار میگه تا صبح میخواد بیاد ، خدا خودش رحم...
-
آخی، به دوستم تبریک بگید که دیروز به دنیا اومده
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 20:54
مبارکه مبارکه ، قدم نو رسیده مبارک بله دیگه نی نی وبلاگ { نه ماه و نه روز} دیروز به سلامتی و به قول باباش خیلی راحت پا به این دنیا گذاشت ، چقدر هیجان انگیز ، مگه نه؟ وای وای یه پسر شیطون دیگه به جمع پسرهای این دنیا اضافه شد. خب دیگه ، کار خداست دیگه ، بالاخره یه شازده پسری مثل من که بدنیا بیاد یه همبازی میخواد دیگه ....
-
آخ جون بابا رضا داره میاد پیشمون
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 08:25
سلام سلام مامان آذی و نی نی امروز خوشحالند ،چون بابا رضا دیشب گفت که بلیط گرفته که برای ۲۳ آپریل برای ۴ روز بیاد پیشمون ، آخ جون ن ن ن ن ن دلمون خب براش یه ذره شده دیگه هرچند که قرار بود ما بریم پیش بابایی ولی خب بابارضا یه کارایی در رابطه با دعوتنامه مامان بزرگ عزیز جون و خاله اعظم داره که باید خودش بیاد اینجا و اون...
-
بالاخره یه روز آخر هفته آفتابی و داغ
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 13:56
به به دیروز چه روز خوبی بود یعنی شنبه ، آفتابی و داغ ، رفتم کنار دریاچه نزدیک خونه مامان بزرگ پری ، و دو ساعت حموم آفتاب گرفتم ، چه خبر بود ، بعد از ۶ یا ۷ ماه یه روز گرم شده بود و همه مایو به تن و کلی بچه قدو نیم قد اومده بودند که لذت ببرند. حسابی داغ شدم و از تماشای مردم شاد و بچه های خندون و هیجان زده که هی می رفتن...
-
نی نی ما داره گُنده میشه
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 16:51
سلام نی نی ، عزیزم امروز که رفتیم دکتر دیدی دکتر شکم مامان آذی رو اندازه زد و گفت که مثل اینکه نی نی گُنده ای داری میشی ، آره مامانی ؟؟ مواظب باش ها ، حالا اینقدری گُنده نشی که پس فردا لنگهات از حلق مامان آذی بزنه بیرون. به بابارضا زنگ زدم که بهش بگم ، بابارضا گفت صدات خیلی شنگوله ، چه خبر شده؟؟ گفتم: خبر خاصی نشده ،...
-
تداعی از موقعیت نی نی در این هفته
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 20:07
سلام نی نی خوشگل و خوب من اومدم این عکس رو گذاشتم اینجا که بدونی الان در ۲۱ هفتگی در چه وضعیتی هستی . حالا میشه فهمید که تکون هایی که می خوری از کجای بدنت ناشی میشه. خیلی جالبه مگه نه؟؟!!! این عکس هم گذاشتم برای دوستانی که دوست دارند بدونند که نی نی های دوقلو در چه وضعیتی به سر میبرند توی دل مامانشون قدرت خدا رو...
-
سلام سلام صد تا سلام
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1387 11:13
می پرسید چرا آپ نمی کنم ؟؟!!! ببینم اصلا آپ یعنی چی؟ کلمه فارسی براش نمیشه بکار برد؟ خب ، آخه حرفی برای گفتن نداشتم ، حالا که بابارضا نیست دیگه زندگی سوت و کور شده. امروز هم یک سر درد خیلی بدی دارم که خیلی کشنده است حتی بزور دارم کار می کنم فقط میخوام زودتر برم خونه ولو بشم امسال هم که اینجا سیزده بدر نداشتیم از بس...
-
زن چه موجود شگفت انگیز و پر رمز و رازی
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 08:20
سلام نی نی من، خوبی؟ آفرین به تو که دو روزه بچه آرومی شدی و حرف گوش کن ، البته فکر کنم به خاطر این هم باشه که مامان لباس راحتتر پوشیده و تو هم در فشار نیستی دیگه. راستی جای بابارضا چقدر خالیه ولی خوشحالم که از کارش راضیه و خیلی خوشحاله ، وقتی اون سرحال و خوشحال باشه ، من هم خوبم و شاد و سرحال. خدا کمکش باشه . دیشب هم...
-
سیزده بدر آفتابی ولی سرد
سهشنبه 13 فروردینماه سال 1387 11:33
سلام نی نی وروجک من،خوش میگذره؟ ظاهرا که همه چیز خوبه میدونی امروز ۱۳بدره ؟ ولی چه فایده یکی از روزهای وسط هفته هست و مامان آذر که سر کار هستش و از سیزده بدر کردن خبری نیست. اینجا اینجوریه دیگه ، فقط تعطیلات خودشون رو دارند. ولی چقدر هوا سرده ، صبح که مه بود و هر جایی که آبی بود یخ زده بود. واسه همینه شیطون که تو...
-
امروز یه روز غم انگیز برای مامان آذر
شنبه 10 فروردینماه سال 1387 09:33
سلام نی نی کوچولوی ناز من امروز بابارضا رفت ویرجینیا سر کار جدیدش به امید خدای بزرگ و مهربون. ولی مامان آذر خیلی غصه دار شده، همش یاد اون روزا میافتم که یک یک سال انتظار بابارضا رو میکشیدم تا ۴ سال که بیاد و بغلش کنم و بوش کنم. به خدا خیلی سخته ، دیگه هیچ وقت نمیخوام اون روزا تکرار بشه ، اصلا دیگه طاقتش رو ندارم. میگم...
-
اولین عکس از نی نی در پنج ماهگی
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 08:48
وای وای هیجان هیجان سلام سلام جاتون خالی دیروز برای مامان آذی و بابارضا یه تاتری اجرا کردم که مات و مبهوت مونده بودند. اینقدر براشون رقصیدم که دیگه خانم دکتر هم صداش درآمد و گفت این نی نی شما داره تب دنس میرقصه فکر کنم ، مامان آذی هم جواب داد : این برای ما عادی است چون هم من می رقصم هم باباش رقاص خوبیه. خلاصه خانم...
-
هفت سین آریایی
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1387 06:54
ای هفت سین آریایی رو یکی از دوستان مامان آذی به نام مهسا جون از گرگان برامون گفته مهسا جون و خونواده نازنینش رو از اون سالی که خاله اعظم اونجا دانشجو بود میشناسیم، یعنی از سال ۱۳۷۳خیلی ماه هستند و دوستشون دارم ولی مثل اینکه کم کم دارند ما رو فراموش میکنند بهرحال هفت سین آریایی شامل : سایه حق سلام عشق سعادت روح سلامت...
-
وای چه تکون تکونی شروع شده !!!!!
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1387 13:09
نی نی جون عزیزم میبینم که شیطونی رو شروع کردی ، چیه؟ چشمت زدم ، هی گفتم که بچه آروم و ساکت و خونسردی هستی مثل مامان آذر؟ چه خبره عزیزم؟ از دیشب موقع خواب برای اولین بار حرکات تو شروع شد و بمدت نیم ساعت ادامه داشت بالا رفتی ،پایین اومدی ، از این طرف یهو به اون طرف و خلاصه تا خوابت برد. ولی چه کردی نی نی !!!! مامان آذر...
-
دید و بازدیدهای عید نوروز
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 12:27
آخ آخ ، نی نی ما این چند روز حسابی خوش گذرونده ها،همش دید و بازدید و بخور بخور . یه شب خونه مامان بزرگ جون پری، یک شب خونه عمو امیر ، جمعه شب هم که رفتیم Persian Party در یکی از night Club های سیاتل ، خیلی هیجان انگیز بود تموم دوستان و آشنایان و فامیل رو اونجا دیدیم ، حتی خانم دکتر سیما رفیعی که دکتر پوست ما هست رو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 فروردینماه سال 1387 08:52
سلام سلام عید نوروز مبارک کوچولوی من نی نی من چطوره؟این روزا بهش خوش گذشته مثل اینکه ، چون صداش درنمیاد . شب چهارشنبه سوری که کلی کیف کردی از روی آتیش با مامان آذر پریدی ، ها؟ شب خوبی بود و یه عالمه ایرونی نازنین دور هم جمع شدند و جشن گرفتن و آتیش بازی کردند. لحظه تحویل سال جدید هم که خونه عمه جون مهوش همه جمع بودند...
-
یه چیز هیجان انگیز
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 14:16
نی نی من سلام، امروز یه خبرایی بود ، ها؟ تو بودی که ابراز وجودیت کردی؟ ساعت ۵ صبح امروز ، یهو یه حرکاتی در زیر شکمم حس کردم ، یه چیز قلمبه بالا و پایین رفت چندین بار. نی نی راستش رو بگو تو بودی؟ اینقدر هیجان زده شده بودم که دست بابا رضا رو هم گرفتم که اونم حس کنه ولی طفلک خواب خواب بود و اصلا متوجه نشد ، من هم از دلم...