OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

سلام سلام دوستان عزیز 

 

بعد از نزدیک دو سال برگشتم و یه سری به وبلاگ زدم . آخه راستش با داشتن آرمان کوچولو و سرکار رفتن و کارهای خونه و دست تنها در این مملکت غریب وقت نمی کردم حالا آرمان بزرگتر شده و کمی بیشتر میتونم به کارهام برسم. 

یه دوست عزیز و مهربونی برام پیغام گذاشته بود که برای عمه ملوک بیمارم دکتر خوب سراغ داره ولی با کمال تاسف باید بگم عزیزم عمه ملوک من بعد از پنج ماه به رحمت خدا رفت و با چه زجر و مشکلی که در ناحیه هنجره و گلو داشت . البته به من چون بچه شیر می دادم تا دو سه ماهی نگفته بودند . خلاصه الان بعد از گذشت دو سال هنوز اون درد برام تازه هست و به تازگی هم اقوام دیگری هم به رحمت خدا رفتند در حالی که جوان بودند و بسیار غم انگیز بود. 

آرمان من بزرگ شده و حالا تا حدودی حرف می زنه هم انگلیس و هم فارسی. امیدوارم که همه دوستان گذشته خوب باشند وقت کردم سری می زنم به وبلاگ هاتون. البته من یک سال پیش در حالی که دچار افسردگی شدید شده بودم آمدم ایران و یک ماه اونجا بودم ولی اینقدر تلفن ها و مهمونی ها پیش میومد که بازم وقت نکردم با شما دوستان تماسی بگیرم و از نزدیک ببینم تون ولی این دفعه اومدم حتما این کار رو در اولویت قرار می دم. 

همگی در پناه خدای مهربون باشید و برام دعا کنید.