OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

امان از کم خوابی

سلام 

وای وای که کم خوابی چقدر سخته و بیدار شدن های هر دو یا سه ساعت خیلی مشکله به خدا 

حالا آدم حال مامان ها رو می فهمه و می دونه که چقدر سختی کشیدن تا ما به اینجا رسیدیم. 

 

حال من بهتره به جز اینکه موقع شیر دادن به آرمان هنوز به جای بخیه ها فشار میاد و یکی هم موقع از پله بالا و پایین رفتن 

 

آرمان هم خوبه فقط بعضی وقتها که دل درد میگیره خیلی آدم کلافه میشه و دلش میسوزه و بر خلاف گفته دکتر که تا شش ماهگی چیزی ندید . من گاهی اوقات آب قند بهش میدم و کیف می کنه . مگه ما ها که آب قند خوردیم چی شدیم . 

 

البته یه قرص گیاهی هم یکی از دوستان ارمنی ام معرفی کردند که اون هم خیلی خوبه 

 

به زودی میام و عکس های جدید آرمان رو می گذارم اینجا  

 

از دوستان عزیز و خوبم هم تشکر که میان و  حال می پرسند  

 

همین روزا میام و به همتون سر می زنم 

یه نوک پا اومدم سلام بدم

سلام سلام  

صدتا سلام 

 

مامان آذی داره بهتر میشه فقط موقع شیر دادن به آرمان خیلی سخته و جای بخیه ها از داخل خیلی میسوزه و کش میاد. 

به خاطر کمبود خواب هم قیافه ام کلی عوض شده و فکر کنم دیگه کسی منو نشناسه. آخه آرمان هر ۳ ساعت در طول روز و شب بیدار میشه و گرسنه اش هست. 

 

راجع به عکسها میخواستم بگم که توی عکس نمیدونم چرا بچه ام اینقدر درشت و بزرگ افتاده در حقیقت اینقدر هم درشت نیست . در برابر بچه های این خارجی ها که خیلی ریزه ولی برای خودمون ایرونی ها بد نیست یعنی از مامانی به قد و قواره من دیگه بیشتر از این انتظار نمیرفت. 

 

عسل  بانو جون راجع به ختنه پرسیده بود . روز پنجم بر خلاف میل من و به دستور بابارضا بردیم و همون جراح من ختنه اش کرد آخه میدونی فهمیدیم که اگه الان نکنیم بعدا دیگه ختنه کردن جز بیمه محسوب نمیشه و هزینه یک جراحی بیمارستانی باید پرداخت بشه. ولی اگر بدو تولد باشه با همون هزینه بیمارستان مادر نوزاد حساب میکنند. 

خدا رو شکر اون هم به خوبی انجام شد ولی هنوز هر دفعه موقع تعویضش باید کمی پماد بزنم بهش تا هفته دیگه ولی کلا من با این عمل مخالفم اصلا برای چی باید این کار انجام بشه آدم دلش کباب میشه .من که توی اتاق عملش نرفتم ولی بابارضا باهاش رفت ولی بعد از چند دقیقه در حالی که کلی گریه کرده بود باچشمای قرمز اومد بیرون و پیش من نشست و گفت اصلا نمیدونم چرا باید در دین ما این ختنه کردن وجود داشته باشه که پسر بچه ها اینقدر زجر بکشن اگه ما مسلمون نبودیم هیچ وقت این کار رو با آرمان نمی کردم. 

 

من اینجا از همه دوستانی که میان و به من سر می زنند ممنونم و خیلی خوشحالم میکنند و باید عذرخواهی کنم که فرصت نمیکنم به وبلاگ هاتون سر بزنم .به زودی مسایل و مشکلاتم هموار میشه و میام و به همتون سر می زنم.  

 

یه چیز دیگه اینکه آرمان کاملا شبیه نورادی بابارضاست بعدا میام و عکس نوزادی بابارضا رو میذارم.

 

آرمان کوچولو و مامان آذی

سلام دوستان عزیزم

من و آرمان کوچولو حالمون خوبه<!--[if !vml]--><!--[endif]-->


خیلی زود هم قول می دیم که زود زود به شما سر به زنیم.

الانم چند تا عکس براتون دارم می گذارم تا نی نی ناز نازیو ببیینن...<!--[if !vml]--><!--[endif]-->

فکر می کنین نی نی ما به مامان آذی بیشتر شبیه یا بابا رضایی ؟!.. حدس بزنید

<!--[if !vml]--><!--[endif]--> 

 

 

in aks marboot be avalin lahzeye be donya omadan hastesh 



مامان آذی حالا که من خوابیدم تو هم کمی استراحت کن..می دونم که تو این شبها به خاطر من خوب نخوابیدی..من قول می دم که زود بزرگ شم  

 

in aks ham marboot be rooze panjome Armonn hast ke dar khooneye khoodemoon hastesh dige.