OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

یه نوک پا اومدم سلام بدم

سلام سلام  

صدتا سلام 

 

مامان آذی داره بهتر میشه فقط موقع شیر دادن به آرمان خیلی سخته و جای بخیه ها از داخل خیلی میسوزه و کش میاد. 

به خاطر کمبود خواب هم قیافه ام کلی عوض شده و فکر کنم دیگه کسی منو نشناسه. آخه آرمان هر ۳ ساعت در طول روز و شب بیدار میشه و گرسنه اش هست. 

 

راجع به عکسها میخواستم بگم که توی عکس نمیدونم چرا بچه ام اینقدر درشت و بزرگ افتاده در حقیقت اینقدر هم درشت نیست . در برابر بچه های این خارجی ها که خیلی ریزه ولی برای خودمون ایرونی ها بد نیست یعنی از مامانی به قد و قواره من دیگه بیشتر از این انتظار نمیرفت. 

 

عسل  بانو جون راجع به ختنه پرسیده بود . روز پنجم بر خلاف میل من و به دستور بابارضا بردیم و همون جراح من ختنه اش کرد آخه میدونی فهمیدیم که اگه الان نکنیم بعدا دیگه ختنه کردن جز بیمه محسوب نمیشه و هزینه یک جراحی بیمارستانی باید پرداخت بشه. ولی اگر بدو تولد باشه با همون هزینه بیمارستان مادر نوزاد حساب میکنند. 

خدا رو شکر اون هم به خوبی انجام شد ولی هنوز هر دفعه موقع تعویضش باید کمی پماد بزنم بهش تا هفته دیگه ولی کلا من با این عمل مخالفم اصلا برای چی باید این کار انجام بشه آدم دلش کباب میشه .من که توی اتاق عملش نرفتم ولی بابارضا باهاش رفت ولی بعد از چند دقیقه در حالی که کلی گریه کرده بود باچشمای قرمز اومد بیرون و پیش من نشست و گفت اصلا نمیدونم چرا باید در دین ما این ختنه کردن وجود داشته باشه که پسر بچه ها اینقدر زجر بکشن اگه ما مسلمون نبودیم هیچ وقت این کار رو با آرمان نمی کردم. 

 

من اینجا از همه دوستانی که میان و به من سر می زنند ممنونم و خیلی خوشحالم میکنند و باید عذرخواهی کنم که فرصت نمیکنم به وبلاگ هاتون سر بزنم .به زودی مسایل و مشکلاتم هموار میشه و میام و به همتون سر می زنم.  

 

یه چیز دیگه اینکه آرمان کاملا شبیه نورادی بابارضاست بعدا میام و عکس نوزادی بابارضا رو میذارم.

 

نظرات 13 + ارسال نظر
شیما شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:13 ب.ظ

به مامان آذی جون ختنه سوران آرمان جون مبارک عزیزم بدون شیرینی آخه عزیزم برامون بنویس زایمان چطور بود آخه من 8 هفته دیگه فرصت دارم

بهار مامان کارن یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ق.ظ http://karen29-1387.blogfa.com

سلام مامانی خوبی ؟ قدم نو رسیده مبارک !
من مامان کارن هستم که حالا ۴ ماه و ۳ هفتشه از آشنایی با شما و آرمان کوچولو خوشحال شدم امیدوارم دوستای خوبی بشیم .
خیلی مراقب خودت و کوچولو باش . راستی شیر دادن چه حسی داره ؟ به نظرم یه دنیا می ارزه نه ؟ من که همین حس رو داشتم .
می بوسمت .

عسل بانو یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:31 ق.ظ

وای من فدای اون نازکت بشم ....
مرسی که حوابم رو دادی ....بمیرم تو و بابا رضا حی کشیدید .
پس درسته!
راستی اذی من باید سزارین کنم ، لگنم کوحیکه و من هم اصلا طاقت درد رو ندارم و قبول کردم .
۳ روز بعدشم تاریخ ختنه رو رامین گرفته ...بمیرم واسه نی نی ...میدونم که من میمیرم و زنده میشم .
دیگه حاره ای نیست ...البته از نظر بهداشتی به نظر من خوبه .
مسلمونا و یهودیها این کار رو میکنن .
اشکال نداره، بزرگ میشه تازه ازتون تشکر میکنه !!! ها ها ها .
قربونت بشم ...
میدونم الان دوست داشتی مامانت بیاد پیشت ....
ولی باریکلا با اینکه سزارین شدی ، ماشالله رو پایی .
خیلی دوست دارم و خیلی مواظب خودتون باشید

یه کوچولو و آقاییش یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ب.ظ http://yekocholoo.blogsky.com

سلام..چه وبلاگ خوشگلی دارین..خوشحال میشم به وبلاگ منم هم سری بزنین :)

خاله جون اعظم دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام سلام پسرخاله و..خوفی؟؟ خوشی؟؟ شیندیم که ختنه هم کردی و میگند که مرد شدی؟ منتظر آمدن من باش که باید با هم کلی بازی کنیم...

آذی جون اتفاقا خیلی هم تو خوشگل شدی. و من دارم قیافه ات را تصور می کنم وقتی که داری گیج می زنی و نمی دونی که باید بچه شیر بدهی یا عوضش کنی و یا اینکه خودت چیزی بپزی و بخوری.. وای وای چه دیدنی هستی. البته خدا را شکر دیگه بابا رضا به داد می رسه و درست هست که شیر نمیتونه بدهد ولی کارهای دیگه بچه از جمله عوض کردن پی پی را می تونی به اون واگذار کنی :)
خوش باشی مادر کوچولو

بهنوش سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ق.ظ

خب یس ییشبینی من اشتباه بود...شبیه بابا رضاست....
منتظر اومدنت هستم.....

عسل بانو چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:18 ق.ظ http://manvashoharam.blogfa.com

دلم براتون تنگ شده !!!!

مامان نازگل چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 05:16 ق.ظ

اذر جون هر چی هست که ارمان کوچولومون خیلی خوشگله و نازهمن کلی حال کردم دیدمش اخی یک بوس کوچولو از دستای نازش بکن..

ساناز یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:32 ق.ظ http://s-sanaz.blogfa.com

الهی قربون این ارمان خان خودمون برم.براش یه اسپند دود کن.
خدا رو شکر که حالت بهتره . من که کلی خدا رو شکر می کن که نی نیم دختره وگرنه اصلا طاقت ختنه کردن بچه رو نداشتم.آدم حسابی دلش برای این پسر کوچولو ها کباب میشه.
ان شاء الله هر چی زودتر خواب گل پسرمون تنظیم میشه و ما بیشتر می بینیمتون.بابا حسابی دلمون برات تنگیده آخه.
مواظب خودت و پسر گلت باش.

عسل بانو یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:04 ق.ظ

خوبی عزیزم ؟

حاج خانم دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ق.ظ http://hajkanoom.persianblog.ir

خیلی ناز و با مزه است مبارک باشه.

::::SaRa:::: جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ب.ظ http://voroojak63.persianblog.ir

سلام آذی جون . تورو خدا بیا دلم لک زده برای این جینگیل خان. بهتری شما ؟ بابا رضا خوبه ؟ آرمان چطوره ؟

ناشناس شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 07:14 ق.ظ

پسرت خیلی خیلی نازه خدا حفظش کنه من که کلی ماشاالله بهش گفتم ولی براش اسفند دود کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد