OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

یه چیز هیجان انگیز

نی نی من سلام،

امروز یه خبرایی بود ، ها؟ تو بودی که ابراز وجودیت کردی؟

ساعت ۵ صبح امروز ، یهو یه حرکاتی در زیر شکمم حس کردم ، یه چیز قلمبه بالا و پایین رفت چندین بار. نی نی راستش رو بگو تو بودی؟

اینقدر هیجان زده شده بودم که دست بابا رضا رو هم گرفتم که اونم حس کنه ولی طفلک خواب خواب بود و اصلا متوجه نشد ، من هم از دلم نیومد که بیدارش کنم. تا صبح دیگه درست نخوابیدم ، منتظر تکرار این موضوع بودم ، ولی دیگه پیش نیومد.

ببینم یعنی تو هم میخوای مثل بابا رضا سحر خیز باشی؟ نه تو رو خدا ، همین بابارضات سحرخیزه واسه من بسه ، زود بیدار میشه و دیگه منو بد خواب می کنی ، تو مثل مامان آذر باش ، قشنگ هشت ساعتت رو بخواب و به موقع بیدار بشو ، باشه مامانی ؟‌ آفرین بچه حرف گوش کن. 

چهارشنبه سوری مبارک

سلام سلام،

آخ جون چهارشنبه سوری، آتیش بازی و پریدن از روی اون، چه کیفی داره ، البته الان دیگه مثل گذشته ها بچه بودیم لذت بخش نیست. نمی دونم چرا ، فکر کنم مردم اون موقع شور و حال بیشتری داشتن.در این شهر یک قسمتی از ساحل دریاچه واشنگتن رو اختصاص دادند برای این شب که ایرانی می تونند در آنجا آتیش درست کنند. پیارسال تنها بودیم زیاد خوش نگذشت ، امسال قراره با دوستانمون ، مریم اینا و طاهره اینا بریم .

سال جدید پارسی داره از راه می رسه با کوله باری از گل و سبزه و برکت و عطر خوش مهربونی و سلامتی ، نی نی و مامانش برای همه آرزوی خوشبختی و تندرستی در این سال جدید داریم.

دو روز گذشته که آخرین آخر هفته بود مشغول تمیزکاری خونه برای سال جدید بودیم با بابارضا    ، البته شنبه شب مهمون داشتیم. نی نی دیدی چه مهمونهای خوب و مهربونی بودند؟ ارمنی ساکن مسکو بودند و حالا ۱۰ ساله اینجا هستند و خانواده خیلی محترمی هستند . Elen همکار من در شرکت است که دوستان خیلی خوبی با هم هستیم، همسرشون هم Velad هم مرد شریف و مهربونی هستند، خلاصه کلی اون شب به ما خوش گذشت.بیشترین بحث خندمون قلیون بود، ما یک قلیون شاه عباسی دکوری داریم که اونا دیدند و پرسیدند که چطور کار می کنه و بابارضا برای اولین بار راهش انداخت تا اونا ببینند و امتحان هم بکنند ، خیلی براشون جالب بود ، میگن در تلویزیون دیده بودند ولی هیچ وقت امتحان نکرده بودند، بدشون نیومد ولی ما اولش ترسوندیمشون که اگه قلیون بکشید سرتون گیج می ره ، ولی گفتن که حالشون خوبه و کلی کیف کردند. البته مامان آذر چون از هر چی دود متنفر است ، کیفی نکرد فقط نگاه کرد و خندید. شام هم براشون میرزاقاسمی و سبزی پلو با ماهی درست کردم ، خیلی خوششون اومده بود و می گفتن که خیلی خوشمزه است. البته خیلی از غذاهای خودشون شبیه ما ایرانی ها است ولی اینها رو نداشتن ، چون من قبلش با Elen هماهنگ کرده بودم که یه غذایی که اونا ندارند درست کنم.

راستی سبزه عید من هم جونه زده ، ولی برای وقت سال تحویل فکر نکنم به اندازه کافی بالا بیاد ،‌چون اینجا تقریبا سرد است باید زودتر درستش می کردم، ولی اشکالی نداره برای ۱۳ بدر خوب می شه.راستی باید تخم مرغ هم رنگ کنیم ها. البته برای بچه هایی که میان خونمون از همون تخم مرغ هایی که برای عید Easter دارند می فروشند خریدم که توش انواع شکلات داره.

یکشنبه هم مامان آذر شیرینی آرد نخودچی و برنجی درست کرد ، جای همگی خالی. البته چون خاله اعظم جون گفت که قطاب هم درست کرده ، پس مامان آذر هم باید دست به کار بشه و قطاب هم درست کنه.

یه چیز جالب می خواستم بگم راجع به بابارضا ، سریال ایرانی < پس از باران> که برخی از دوستان چند سال پیش آن را از شبکه ایران دیده اند ،چند شبی است که یکی از شبکه های ماهواره داره پخش می کنه و ما میبینیم ، بابارضا تا بحال ندیده بود ، به قدری تحت تاثیر این فیلم قرار گرفته که برای هر قسمت آن ، های های گریه می کنه ، خب وقتی اون گریه می کنه منم گریم می گیره، هر چی میگم: اصلا نمیخواد ادامه داستان رو نگاه کنی ، میگه باید دنبال کنم، میگه چرا باید برخی زنها در ایران اینقدر بدبخت باشند و چرا باید برخی مردها اینقدر نسبت به زنها زورگو باشند. می گم عزیزم این قسمتی از ۸۰٪ بدبختی زنها یا مردم در ایران است ، شما تا بحال نه می شنیدی و دیده ای ولی بله هنوز هم در کشورمون این چیزا وجود دارند. من شخصا این سریال رو خیلی دوست دارم ولی مدتی است که هر شب بابارضا با چشمون گریون میاد میخوابه.  خلاصه این بابارضای ما خیلی احساساتی و دلنازکه ، بمیرم واسش.

  

طی آخرین اطلاعات رسیده

خوشگلکم سلام،

می دونی چی شده ؟ به بابایی زنگ زدن و گفتن باید زودتر کار جدیدش رو شروع کنه و برای ۳۱ ماه مارچ اونجا باشه، امیدوارم که همه چیز به خوبی پیش بره ، ببینم نی نی مثل اینکه تو از جمله بچه های عجولی ؟ ها؟ هم برای خودت هم در خصوص کارای ما هم دخالت می کنی!!

طفلک بابا رضا شوکه شد وقتی گفتن باید زودتر از تاریخ قبلی بیاد ، می گه هیچ وقت چنین چیزی اینجا امکان نداشته که زمان چیزی را تغییر بدهند. نی نی غلط نکنم یه جورایی دست تو توی این کار هست ،‌ها؟

امروز چه بارونی داره میاد و هوا تاریکه بازم ، دو روزه هوا دوباره سرد شده ، اخبار گفته در طول تمام این ماه بارون خواهیم داشت. چه می دونم ، هر چی خیره ما هم راضی هستیم دیگه.

خاله اعظمت می پرسه که نی نی تکون می خوره؟ گفتم : نه ، خب عزیزم یه تکونی یه اشاره ای چیزی بکن دیگه ، من یه جوابی به مردم بدم دیگه ، همه رو گذاشتی سره کار.

راستی کوچولوی من دعا کن که خونمون هر چه زودتر به قیمت خوب فروش بره که زودتر بتونیم اسباب کشی کنیم. آخ قربون این نی نی چیز فهم و مهربونم برم که اینقدر به فکر بابا و مامانش هست. 

عزیزم بیا با هم برای دوستانی که از ما خواستن هم دعا کنیم. به امید خدا هر کی به هر چیزی که می خواد برسه البته اگه خیر و صلاحش در آن است.دوستان عزیز شما هم این جمله رو تکرار کنید، خیلی اثربخش است.

 

عشق الهی هم اکنون از طریق من متجلی می گردد و همه آنچه را برای شادمانی و خوشبختی و تکمیل و کمال زندگیم لازم است به سوی من می کشاند.