OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

سردرد پشت سردرد

سلام نی نی

نمی دونم داری چکار می کنی که اینقدر مامان آذی سردرد داره،دیروز همش هم دهنم ترش بود، دکتر هم که می گه طبیعی است. امروز خیلی هم خواب آلود هستم صبح موقع رانندگی همش خوابم میومد.

دیروز رفتم شنا ، خوب بود و سرم خوب شد نمی دونم روی چه حسابی. شاید چون من عاشق آب هستم از فرط خوشحالی بود، نمی دونم!!

نی نی ما به عسل بانوی نازنین تبریک می گه و می گه که روزشماری می کنم تا روزی که اولین عکس نی نی شما رو ببینم ، واش واش

 

خدا به تموم اونا که آرزوی نی نی دارن زودتر بده.

 

یکی از عبارات تاکیدی را اینجا میارم برای دوستانی که دوست دارند سرشار از انرژی مثبت بشن، روزانه ۱۵ بار تکرار کنن.

 

خدا دوستم دارد، اکنون همه موهبتها و عطایای گرانقدر او را میپذیرم . کامیابی شادمانه ام مشیٌت خداست ، این کامرانی به سیمای آرمانهای شکوهمند و ثمرات نیکو هم اکنون پدیدار می شود  

بازم هوای ابری، بازم بارون

کوچولوی من سلام،

عزیزم ، من چرا هنوز تو رو حس نمی کنم آخه؟؟ هی بابا رضا می پرسه که چیزی حس می کنی؟ می گم نه. یعنی اینقدر بچه آروم و ساکتی هستی؟‌باریکلا مامانی.

دیروز خیلی روز خوبی بود ، کلی با عزیزجون و خاله جون اعظم حرف زدم و کلی انرژی گرفتم. آخه خاله اعظم چشمش رو جراحی LASEK کرده و می خواستم حالش رو بپرسم ، متاسفانه برای مدتی نباید جلوی کامپیوتر بشینه، اشکالی نداره بعدا که خوبه خوب شد یه سری به وبلاگ ما می زنه .

 سمت راست خاله جون اعظم که قوربونش برم و سمت چپ آذر کوچولو

بعد از این تلفن ها یه سری رفتیم خونه عمه مهوش که از کالیفرنیا برگشته بودن و بعدش مامان آذر و بابا رضا رفتن خرید و واسه مامان آذر یک سری لباسهای مخصوص دوران بارداری خریدیم  آخه تمام لباس ها بهم تنگ شدن دیگه.‌البته بابا رضا هم چون همیشه حسودیش می شه اونم واسه خودش چند تا لباس خرید.

بعدش هم من در تمام طول دیشب سردرد داشتم و یه استامینوفن خوردم ولی فایده نکرد و هنوز هم که سر کار هستم سرم درد می کنه هوا هم که اینطوری ابری و بارونیه بیشتر آدم کسل می شه.

عزیزم یه کاری نکن مامان اینقدر سردرد بگیره دیگه، هی مجبور می شم قرص بخورم ، بعد شاید برای تو خوب نباشه هرچند که دکتر می گه موردی نداره ولی من می ترسم. امیدوارم که سرم خوب بشه امروز می خوام بریم ورزش و شنا ها. آ باریکلا.

راستی بازم از تمام دوستانی که برای ما یادداشت میزارن ممنونیم. وقتی میام و می بینم یادداشت دارم کلی انرژی می گیرم ، نی نی هم کلی ذوق می کنه.

آهای خبر ،یه خبر داغ داغ

امروز چه روزی بود ، خب دیگه وقتی می گم نی نی هنوز نیومده خوش قدمیش رو به اثبات رسونده ، همینه دیگه .

 

امروز با بابارضا از ویرجینیا تماس گرفتن و گفتن که برای شغل جدید استخدام شده و باید برای ۱۴ ماه اپریل اونجا باشه.دیگه از این بهتر هم می شه؟ بابا رضا به یکی از آرزوهای دست نیافتی داره دست پیدا می کنه و اگه بدونی چه حالی داره. بابایی تبریک می گم. ایشالا که سالیان سال سالم و سرحال باشی و واسه ما کار کنی و پول دربیاری و خرج کنی و ما کیف کنیم

 

قربونش برم که اینقدر خوشحاله. وقتی خوشحاله تمام دنیا به چشمم قشنگ و شاد میاد. خدا نکنه مردها ناراحت باشند یا مریض باشند خیلی زندگی خسته کننده و کسل کننده می شه چون از طرفی دلت براش می سوزه ولی نمی تونی کاری بکنی و همش غصه می خوری.

 

خلاصه امروز با وجود ابری بودن و کسل کننده بودنش برای ما قشنگه. حالا دیگه باید کم کم اسبابها رو جمع کنیم برای تغییر مکان و مطمئن هستم که اونجا بهمون خوش می گذره چون شنیدم هواش مثل تهرونه و تابستونا حسابی گرمه حتی می شه در اقیانوس شنا کرد، همچنین جنب و جوش اونجا بیشتره به واشنگن دی سی و کلاب ها و مراکز ایرونی خیلی نزدیک می شیم. توکل به خدا.

 

البته کسی نگران مامان آذر و نی نی  نشه بابت اسباب کشی ها، چون از طرف همون کمپانی میان و برامون اسبابهامون رو جمع می کنند و می برند و یه بلیط هواپیما هم به خودمون می دهند که هوایی بریم.