سلام عزیزان
ما هر دو خوبیم
من ۴۸ ساعت قبل از سزارین درد کشیدم و بی خوابی ولی خب دیگه به خیر گذشت
آرمان به دنیا که امد ۳ کیلو و ۱۵۰ گرم بود و قدش ۵۰ سانت بود موهاش مشکی است و مثل باباش پر پشت و خیلی خیلی شبیه باباش هست چون بابا رضا عکس ۱۰ روزگیش رو داره و خیلی شبیه آرمان است فقط دماغ کوچولو و لپ هاش و احتمالا روشنی رنگ چشمش به من رفته
حالا به خاله اعظم میگم که عکسش رو براتون اینجا بذاره
من هنوز جای بخیه هام درد میکنه و کمی هم کمرم درد میکنه جای همون آمپول اپیدورال که باعث بی درد شدن زایمان میشه
آخه اینجا اول سعی کردم طبیعی زایمان کنم البته من سعی نکردم دکترا این کارو میکنند و وقتی دیدند که من بر اثر دو روز بیخوابی و درد کشیدن دیکه انرژی ندارم سزارین کردند.
ولی در حین اون دردها همه رو دعا کردم دوستان
سلام به همه
سلام به دوستان
سلام به فامیلها
امروز سه شنبه است و دیروز که دوشنبه بود ما از بیمارستان مرخص شدیم. اینجانب آرمان دیروز برای وارد خانه خودمون شدم و خیلی کیف داشت . و شب هم مهمونی داشتیم و همه فامیلهای بابا اومدن خونمون خودش شام هم درست کرده بودند و آورده بودند و کلی برام کادو دادند البته همه نقدی بود و کلیه از من تعریف کردند.
بله دوستان عزیز اینجانب مامان آذی روز جمعه ظهر ساعت ۱۲ و دو دقیقه آرمان رو به دنیا اوردم البته به ساعت ایران میشه ۱۱ و نیم شب .
سه روز در بیمارستان خیلی خوش گذشت و کلی به ما سرویس دادند و همش خوردیم و استراحت کردیم که بعدا مفصلا براتون شرح می دم .
راستی ببخشید یادم رفت بگم که من ابتدا مراحل زایمان طبیعی رو گذروندم و آمپول اپیدرال هم به من تزریق کردند و بعد از کلی فشار و این حرفها دکتر تشخیص داد که مجرا برای خروج قسمت شانه های آرمان تنگ خواهد بود و بهتر است که سزارین شوم.
خلاصه آرمان توسط سزارین به دنیا امد ولی من بیچاره از ۴۸ ساعت قبل مجبور به تحمل درد زایمان بودم . و به خاطر خستگی زیاد و نخوابیدن زیاد و از دست دادن انرژی در طول فشارها بنابراین در اتاق عمل به جای اینکه فقط پایین تنه بدنم بی حس شود - بیهوش شدم و از لحظه به دنیا آمدن آرمان متاسفانه چیزی یادم نیست جز اینکه دوست ارمنی عزیزم الن آن قسمت را فیلمبرداری کرده برای من.
متاسفانه امروز جایی هستم که نمیتونم براتون عکس بزارم و نمی تونم زیاد بشینم در اولین فرصت این کار رو خواهم کرد.
هر دو حالمون خوب هست و در منزل هستیم و بابارضا در کنارمون هست برای مدتی و خیلی هوامون رو داره و کمک بزرگی است. امروز هم شیر به سینه های من جاری شد خوشبختانه و از این بابت خوشحالم
ولی آرمان هنوز تنبلی میکنه که زیاد مک بزنه و من میدوشم و بهش میدم
ARMONN ROOZE JOMEH 1 SHAHRIVARE BE DONYA OOMAD
HALE MAMAN AZI VA ARMONN KHEYLI KHOOBEH VALI HANOOZ DAR HOSPITAL HASTAND
FARDA GHARARE KE AZ BIMARESTAN BIYAN KHOONEH
ISHALLAH BE ZOODIYE ZOOD AKSE ARMONN RA INJA KHAHIM GOZASHT
AZ TARAFE KHODAM VA HAMSARE AZIZAM AZ HAMEH DOOSTAN MAMNOON HASTAM KE DAR IN MODAT BA AZI JOON TAMAS VA RABETEH DASTAND
BABA REZA