OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

ما خوب خوبیم

سلام عزیزان

ما هر دو خوبیم

من ۴۸ ساعت قبل از سزارین درد کشیدم و بی خوابی ولی خب دیگه به خیر گذشت

آرمان به دنیا که امد ۳ کیلو و ۱۵۰ گرم بود و قدش ۵۰ سانت بود موهاش مشکی است و مثل باباش پر پشت و خیلی خیلی شبیه باباش هست چون بابا رضا عکس ۱۰ روزگیش رو داره و خیلی شبیه آرمان است فقط دماغ کوچولو و لپ هاش و احتمالا روشنی رنگ چشمش به من رفته

حالا به خاله اعظم میگم که عکسش رو براتون اینجا بذاره

من هنوز جای بخیه هام درد میکنه و کمی هم کمرم درد میکنه جای همون آمپول اپیدورال که باعث بی درد شدن زایمان میشه

آخه اینجا اول سعی کردم طبیعی زایمان کنم البته من سعی نکردم دکترا این کارو میکنند و وقتی دیدند که من بر اثر دو روز بیخوابی و درد کشیدن دیکه انرژی ندارم سزارین کردند.

ولی در حین اون دردها همه رو دعا کردم دوستان

نظرات 13 + ارسال نظر
شیرین پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:57 ب.ظ http://www.tanhaeehayam.blogsky.com

وبلاگتون واقعا ژر از احساس عاشقانه و مادرانس برای تون آرزو می کنم بیشتر از این خوشبخت شید راستش یه لحظه که وبتون و باز کردم بهتون غبطه خوردم چون من باید رویای در آغوش کشیدن و عشق و فرزندم رو باخودم به گور ببرم به منم سربزنید خوشحال می شم ...

عسل بانو جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ق.ظ http://manvashoharam.blogfa.com

آخی ...سلام عزیزم ..
خیلی درد داشت ؟
وای وای وای ...خدا رو شکر که به حاش یه پسر ناناز خستگی رو از تنت در اورد ....قربونش بشم ..میدونم که خیلی نازه .
مبارکتون باشه .
فعلا استراحت کن .مواظب خودتون باشید ....

مامان نازگل جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:53 ق.ظ http://khateratman29.blogfa.com/

خدا رو شکر که حالتون خوبه
ارمان عزیزم خوش اومدی به این دنیا اینشالا همیشه شاد و سلامت باشی و سایه مامانی و بابایی رو سرت..
خسته نباشی اذر جون از بیخوابیا و خستگی و درد زایمان اینشالا خیلی زود بخیهاتم خوب میشه
مامنتظر دیدن عکسای ارمان عزیز هستیم

دختری با دامن حریر جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

سلام.خوبـــــــــی؟؟؟
من زیاد که از شما چیزی نمیدونم اما سعی میکنم یه چیز خوب بنویسم...!!!!
ممنونم که به من سر زدید...
بازم بیاییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.
+راستی آپ هستم....

ساناز شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:53 ق.ظ http://s-sanaz.blogfa.com

خدا رو شکر که آرمان کوچولو به خونه جدیدش نقل مکان کرد.ان شاء الله همیشه سلامت و خوش در کنار تو و بابا رضاش ۱۲۰ سال به خوشی عمر کنه .
الهی قربونت برم آذی جون مثل اینکه خیلی اذیتت کردند نه؟ خیلی سخت بود؟

شبنم عرشیان شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:35 ب.ظ

شبنم شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:41 ب.ظ

سلام مامان آذی گل و بابا رضا
خانومی خسته نباشید . آرمان کوچولو جای جدید دنیای جدید مبارک هلیا هم تبریک میگه

Continue یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:03 ب.ظ http://myallthings.blogfa.com

Happy Birthday to You

سپیده یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام سلام صد تا سلام به مامان خانومی و آقای پدر قدم نو رسیده مبارک آذی جون خسته نباشی امیدوارم آرمان زیر سایه پدر و مادر صد ساله شه وباعث سرافرازی شما حالا از این به بعد لحظات شیرین شروی میشه . خوب باشید کیانا سلام میرسونه به نی نی تازه .

سپیده سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام به مامان خانومی و آقای پدر قدم نورسیده مبارککککککک امیدوارم صد ساله شه باعث سرافرازی شما محمد هم تبریک میگه و کیانا هم به نی نی تازه خوشامد گفت !!!!!!!!!!!
هزاران بار تبریک...

پ سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:10 ق.ظ http://www.chaftechol.blogfa.com

سلام و دو صد سلام.درود و دو صد دورود.
سلامی به بلندای نوای عشق و آوازی به عظمت کرانه ی دوستی را به حضور گرامت تقدیم می کنم.
در تمام زوایای ذهن مغشوشم همیشه کنجی را برایت در نظر داشته و دارم و از خداوند منان خواهان این امر هستم که تو را برای خودت همیشه نگاه دارد.چون اگر تو باشی من هم شادم از بودنت.این یک دستور العمل است برای من نسبت به تمام انسانهای روی زمین حتی برای ایشانی که در عوام چهره ای منفور دارند چه برسد به زیبا دلی چون شما.نمی دانم در کجای این کره ی خاکی پا به عرصه نهادی اما می دانم از تبار دل هستی و اکنون ساکن جزیره ی قلب منی.اصلا مهم نیست من که هستم و از کجا آمده ام اما حتما من نیز اهل دل بوده ام که به این دیار راه یافته ام هرچند سهم ما از دل فقط خون خوردن از آن بوده است و بس.در این دیار ناشناسانه آشنا بودن یک قانون است.تو که خود خوب این اوضاع را میدانی،پس چرا به دیدارم نمی آیی تا شاید بتوانیم با هم سد مشکلات را پس بزنیم؟بازوانم دیگر بر روی زمین می ماسند و زانوانم خم رفته اند.کولبار بر روی دوش من بسیار سنگین است و من با پای برهنه در سنگلاخ زیستن گام بر می دارم.بیا و یاریم کن.همیشه منتظرت بوده و هستم.
به امید دیدار.
یا علی مددی ای دوست.

عسل بانو چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:07 ق.ظ

دلم برات تنگ شده ......آرمان خوبه ؟ خوشی عزیزم ؟

مامان نازگل جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:56 ق.ظ http://khateratman29.blogfa.com/

کجایییییی عکس نی نی کو پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد