OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

التماس دعا دارم از همه دوستان عزیز و مهربونم

 

 

سلام به همگی دوستای مامان آذی

 

مامان آذی چند روز هست که همش تو فکر عمه جون ملوکش هست ، آخه یهویی ۶ ماه قبل دچار سرطان زبان شد و شیمی درمانی تا قسمتی جواب داد ، طفلکی در شهر سانفرانسیسکو بود و دکترا کلی براش تلاش کردند ولی گویا دیر به دکتر مراجعه کرده بود آخه همش فکر میکرده که دندان مصنوعی اش داره زبونش رو میزنه.

 

خلاصه چند روزی است که به تهران فرستادنش پیش دخترشون و نوه ها و خواهر و برادر و .. بقیه اقوام که شاید با تقویت روحیه بتونه در ریشه کن کردن پیشرفت این بیماری مبارزه کنه. طفلک عمه ملوک.

 

طفلک مامان آذی و همه کسانی که دوستش دارند.

 

آخه مامان آذی میگه که عمه ملوک همیشه با محبت و مهربون بوده و از بچگی همیشه هوای بچه های خواهر و برادراشو مثل بچه های خودش داشته.  هیچ بیماری نداشت تا قبل از این هیچ دارویی نمیخورد و خیلی خوب بود . فکر کنم ۷۵ سالشون باشه.

 

خلاصه من اینجا با وجود تمام کوچولوییم میخواستم از همه شما بزرگترا درخواست کنم که برای عمه جون ما دعا کنید ، خیلی دلش میخواد که من بدنیا بیام و منو ببینه ، آخه من اولین نوه پسر بزرگ خانواده شان هستم و همه یه جور دیگه روی من حساب میکنند و منتظر اومدنم هستند.

 

خدایا به خاطر تموم نعمتهات شکرت و می دونیم که در هر کاریت مصلحتی هست ، ما هم راضی هستیم به رضای خودت ، همیشه پشت و پناه همه مخلوقاتت و ما باش. آمین

 

 

کلاس آموزش هنرهای کدبانوگری

 

 

سلام به همه دوستان و اقوام عزیز.

ممنون از اظهار لطفتون ، بابا کاری نکردم که البته تزئینات میز همونطور که گفتم کار عمه و دختر عمه و عروس عمه نی نی بود. بعدش هم ریخت و پاش آنچنانی نبود ، توی عکس اینطور نشون داده میشه.

 

من طرز درست کردن کاسه یخ رو میخواستم بگم ، البته دوست داشتم که همون صفحه کتاب رو براتون میگذاشتم اینجا که ببینید ولی کتابم مونده خونه عمه جون مهوش. حالا توضیح میدم برای دوستانی که عجله دارند ولی بعدا عکسش رو میگذارم اینجا. این رو من از کتاب سبزی آرایی ساناز و سونیا یاد گرفتم ، یه کتاب خیلی کوچیک هست که از ایران خریدم. یه کتاب سبزی آرایی دیگه هم دارم که از هر دو کمک میگیرم برای تزئینات غذا ها با استفاده از سبزیجات .

 

کاسه یخ:

لوازم مورد نیاز: دو عدد کاسه کریستال یا پلاستیکی که یک مدل باشند ولی با سایزهای متفاوت.

 

دو تا کاسه را داخل هم گذاشته بطوری که بشه بین دوتاشون آب ریخت. که این بستگی به وزن کاسه کوچکتر دارد چون اگه سبک باشد و وقتی شما آب رو بین دو کاسه میریزید ، کاسه کوچک میاد بالا ، یک کمی آب هم باید داخل کاسه کوچک بریزید تا به میزان دلخواهتان یعنی میزانی که میخواهید کف کاسه ضخامت یخ داشته باشد ، پایین رود. گاهی اوقات کاسه ها کریستال و سنگین هستند ، مانند کاسه های من ، من مجبور شدم ابتدا به میزان ضخامت دلخواهم آب داخل کاسه بزرگ بریزم و بگذارم یخ بزند و بعد کاسه کوچک را داخل آن و روی لایه یخ گذاشته و کمی آب دورش ریختم و دوباره در فریزر گذاشتم. وقتی یخ زد درآورده و کمی آب و تعدادی گل روی قسمت یخ زده قبلی یعنی مابین دو کاسه میریزیم و میگذاریم یخ بزند، سعی نکنید که گلها را در آب فشار دهید که کاملا داخل آب فرو روند ، چون چنین چیزی امکان ندارد و بالاخره میایند بالا وقتی کمی یخ زد دوباره کمی آب میریزید تا این بار گلها که از قسمت زیر به یخ چسبیده اند حالا در آب غرق میشوند ، وقتی این قسمت هم یخ زد دوباره کمی آب و گل میریزید و میگذارید یخ بزند و این کار رو به تعدادی که لب به لب ظرفها یخ داشته باشید تکرار میکنید ، سپس از فریزر خارج کرده و کمی صبر میکنید که یخ از ظرف ول شود در خصوص ظرف کوچیکتر اگر کمی آب داخل آن ریخته بودید و الان یخ زده باید با دستمال یا حوله ای که آغشته به آب داغ است کم کم و با حوصله یخ را از آن جدا کرده و سپس با حوله داغ همینطور داخل ظرف را هم گرم کنید تا ظرف کوچکتر هم از یخ جدا شود. ولی برای تسریع کار آب روی کاسه ها نگیرید چون آب شدن کاسه یخی را تسریع میکند. من بعد از این کار دوباره کاسه یخی را برای مدتی در فریزر گذاشتم که خودش را بگیرد . و سپس داخل بشقاب گودی قرار دادم که به مرور که آب میشود آب آن روی میز و فرش نرود. این کاسه یخی بسته به درجه هوای محیط بیشتر از دو ساعت دوام نخواهد آورد، توجه کنید که میوه ای که داخل آن میریزید هم قبلا در یخچال بوده باشد ، چون اگر گرم باشد آب شدن یخ را تسریع میبخشد.

 

من این کاسه را زمانی روی میز گذاشتم که دیگر همه میهمانان آمده بودند چون زیبایی آن همان نیم ساعت اول بیشتر به چشم میاد و وقتی شروع به آب شدن میکند دیگر فقط باید حواستان به این باشد که آب آن از ظرف سریز نشود روی میز و فرش.

 

طرز تهیه سالاد ترکی تبولی:

بلغور گندم را میپزیم ، ولی نه آنقدری که شکم باز کند و له شود ، از طرفی هم خیار و گوجه و پیاز را مانند سالاد شیرازی خوب ریز کرده و به این بلغور (بدون هیچگونه آبی ) اضافه میکنیم و نعناع و ریحون یا هر نوع سبزی معطری که دوست دارید را خوب ریز کرده یا خشک آن را به سالاد اضافه کرده و برای چاشنی بسته به ضائقه از آب لیمو یا آبغوره میتوان استفاده کرد ، کمی هم فلفل و نمک بزنید. این سالاد اگر نصف روز یا یک روز در یخچال به حال خود بماند بهتر جا میافتد و خوشمزه تر میشود.

 

 

راستی ببخشید اگه مدتی است که به وبلاگ هاتون سر نزدم ، خیلی سر کار سرم شلوغ بوده این چند روز ، در منزل هم که فقط مشغول خوردن هستم ، آخه اصلا سیر بشو نیستم و به خاطر نی نی همش باید چیزای مقوی و مفید درست کنم و بخورم .

امروز سعی میکنم که اگر فرصتی دست داد حتما به همه سر بزنم.

 

راستی یه خبر جالب و هیجان انگیز هم بهتون بدم ، من هم دارم برای اولین بار خاله میشم و خاله اعظم هم نی نی دار شده، این خاله اعظم بدجنس ، دست پیش گرفته که پس نیافته ، البته چون تفاوت سنی ما یک سال هست ، همه کارامون هم با اختلاف زمانی کم توی زندگیمون صورت گرفته مثلا ازدواجش هم ۷ ماه بعد از ازدواج من بود ، قبولی دانشگاهش هم یک سال بعد از من و و ................

خلاصه من که خیلی هیجان زده هستم ، تجسم اینکه هر دوتای ما همزمان بچه دار میشیم برام خنده داره و خنده دارتر از همه ، قیافه مامان و بابای من خیلی دیدنی خواهد بود ، چون همیشه میگفتند که فلانی بچه شان زود ازدواج کرد و بچه دار شد و الان فلان سنی است و اینا مامان بزرگ و بابابزرگ شدن ، ولی بچه های ما که بزرگترند هنوز خبری ازشون نیست و ......... حالا همزمان صاحب دو تا نوه میشن ، مبارکشون باشه و چشمشون روشن.

خاله اعظم الان دو ماهش هست و حالش هم خدارو شکر خیلی خوبه فقط اشتهاش به طرز خارق العاده و غیرقابل انتظاری زیادی شده و شنیدم که همسر گرام هم همپای ایشون پیش میرن ، خدا به خیر کنه ، فکر کنم چند ماه دیگه شکم ایشون از شکم خاله اعظم جلوتر بزنه حسابی.

 

راستی امروز یکی از دوستان بچگی ام که با هم همسایه بودیم و صمیمی ترین دوستانمون محسوب میشن عکس پسرش مهران رو برام فرستاد ، حیفم اومد اینجا نگذارمش ، حدود۱۴ سالش هست ، قابل توجه مامانهای جدید که میگن به بچه های خوشگل نگاه کنید تا شکل اون بشه بچه تون. البته اون یکی پسرش هم خیلی خوشگل هست ولی عکس تکی ازش نداشتم.

 

 

در آخر از همه دوستان عزیز و مهربون و باخدا میخوام برام دعا کنید که زودتر و قبل از به دنیا اومدن نی نی خونه مان فروش بره و ما بریم پیش بابارضای مهربون ، دیگه طاقتم داره طاق میشه ، این روزا خیلی بهش احتیاج دارم.

 

 

 

 

تولد بابارضا مبارک ک ک ک ک ک ک

 

 

 وای بابارضای عزیز و مهربون ، تولدت مبارک ، حالا نمیگم چند ساله شده ، چون شاید فکر کنی پیر شدی، ‌هر چند که حالا تا پیری راه درازی در پیشه. تازه حالا که من به دنیا بیام تازه جونتر میشی و پر انرژی تر ، باید با من بازی کنی ، منو ببری کلاس ورزش و بیاری ، منو هر دو ماه که بزرگتر میشم ببری برام لباس و کفش بخری و و ........... یه عالم کار دیگه.

 

بابایی امسال که از هم دور بودیم برای تولدها ، سال دیگه خودم شمع تولدت رو برات فوت میکنم ، البته اگه بلد باشم ، بعدش هم با دست کیک رو براتون میکشم توی بشقاب که بخورید و خودم هم از همون ظرف اصلی کیک با دست و پا و دهن کوچیکم ،‌دو لوپی میخورم ، ولی هی منو دعوا نکنی که بگی خودم رو کثیف کردم ها ، بزارید بچه دلش خوش باشه ، و الا عقده ای میشم ها !!!!!

                              

خلاصه بابارضای گل ، از حالا برات دعا میکنم و از خدا میخوام که همیشه پشت و پناه بابارضای مهندس من باشه و همیشه سلامت باشی و زحمت بکشی و پول دربیاری بدی به ما (منظورم من و خواهر یا برادر آینده ام) که بریم قاقا لی لی بخریم .

 

خب حالا از مهمونی خودم بگم ، آخ اگه بدونید چقدر جالب بود ، من که کلی توی دل مامانم هیجان زده بودم و هی تکون میخوردم و از دیدن اون همه خوراکی خوشمزه هم همش دلم آب میافتاد و مامان آذی هی میخورد و من هنوز میخواستم ، خلاصه دیگه آخر شب مامان آذی داشت میترکید.

 

دیگه عمه جون مهوش سنگ تموم گذاشته بود و مهمونی قشنگ و خوبی رو برای من برگزار کردند ، البته عمه جون نازی و مامان بزرگ پری و بقیه هم شرکت داشتند و خیلی زحمت کشیدند و مهمونها هم کلی به بهشون خوش گذشت ، مخصوصا با اون همه غذا و دسر و میوه خوشمزه.

 

کادوها که دیگه نگو ، اینقدر چیزای قشنگ گرفتم. البته تعدادی کادوی نقدی بود از جمله از طرف دو تا مامان بزرگ ها ولی بقیه لباس و کالسکه و ..... بود .حالا مامان آذی چند تا عکس اینجا براتون گذاشته که ببینید.

 

فقط یه بدی مهمونیهای این امریکایی ها این هست که عادت ندارند توی مهمونی موزیک بذارند و برقصند. این مامان آذی هم که قر توی کمرش بود حسابی ، ولی خب موزیکی نبود که برقصه گیگه.

 

 

ناگفته نمونه که تزئین اتاق و روی میز کار نازنین ، عروس عمه مهوش بود که با توجه به یادگاریهایی که مامان آذی درست کرده بود و عکس جوجو اردک روش بود ، اون هم از جوجو برای تزوئینات استفاده کرده.

 

 

 عکس پائینی یه جور سالاد است به نام تبولی که یک جور سالاد ترکی است و اینجا توی امریکا بیشتر رستوران ها دارند و خیلی طرفدار داره که توش بلغور گندم است و گوجه و خیار و پیاز و نعناع خورد شده با آب لیمو یا آب غوره

 

این تزئینات روی سالاد اولویه که گل رز است با لایه های نازک از هویج درست شده و دو تا پروانه با برشهای گوجه فرنگی و همچنین برشهای تربچه وپیازچه روی سبزی خوردن کار مامان آذی بود

 

این ژله و کرم کارامل هم کار مامان آذی بود ، اگه گفتید اون برشهای پرتغال که فقط پوستش پرتغال است و توش ژله است ، چطوری درست میشه؟؟؟

 

 

این کاسه رو ببینید که توش توت فرنگی و بلوبری است. این کاسه کریستال نیست ها ، اشتباه نکنید ، این کاسه خودش از جنس یخ است که توی یخ هم گلهای رنگارنگ از باغچه مون است ، مامان آذی این کاسه رو درست کرده ، اگه گفتید چطوری؟؟؟؟؟  

به این میگن مامان هنرمند ، مگه نه؟؟؟

تازه بیشتر از اینها قرار بود روی غذا ها رو تزوئین کنه ولی هم وقت نکرد هم ابزار مورد نیازش رو نداشت.

 

این هم قسمتی از کادوها

 

 

حتما دلتون به من میسوزه که کسی برام اسباب بازی نیورده ، اشکالی نداره ، مامانی و بابایی خودشون برام میگیرند. خوب مهمونهامون به تعداد مهمونیهای ایرونی که نبود که ۱۰۰ تا کادو بگیرم که. !!!

 

خودمونیم ها چقدر جای مامان بزرگ عزیز و خاله جون اعظم خالی بود. اصلا مامان آذی و خاله اعظم از دوقلوها بدترند ، و حضورشون برای همدیگه خیلی ارزش داره. چقدر خوب بود اگه الان پیشمون بود.