OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

OurCuteBaby

روزشمار و خاطرات نی نی ما تا بدنیا آمدنش و ......

شنیدن اولین صدای ضربان قلب نی نی

                                        

 سلام سلام صدتا سلام نی نی

دیروز اولین روز چک آپ تو بود ساعت۱۲:۳۰ ظهر از  شرکت رفتم دکتر بابا رضا هم از شرکت خودش اومد. وای که چه دنگ و فنگی داشت نی نی. دو ساعت و نیم طول کشید بابا رضا هم کلی کیف کرده بود چون کلی سر به سر دکترا می گذاشت و کلی خندیدیم .اولش کلی فرم پر کردیم بعدش آزمایش ادرار گرفتن برای تعیین میزان پروتئین در ادرار مامان بعدش یک پزشکیار اومد و با من و بابا رضا کلی سوال و جواب کرد و یک سوالات مارو هم جواب داد بعدش یکی دیگه اومد که رتبه اش کمی بالاتر از این بود کلی بازم اون سوال جواب کرد بعدش گفت که چون مامان آذر سنش ۳۴ است باید یه آزمایش مخصوص خون هم بده و یه آزمایش پپ اسمیر گرفت و بعدش یک دستگاه کوچیکی داشت که باهاش صدای قلب تو رو برامون پخش کرد که مثل گنجشک تند می زد. شیطون راستشو بگو چه حالی داشتی ؟ یه تکون هایی هم خوردی معنیش چی بود؟ خوشحال بودی یا خجالت کشیدی یا مزاحمت شدیم ؟ ها؟ دکتر گفت که صداش نشون می ده که تو خیلی سالم و سرحال هستی و گفت این نشونه خیلی خوبیه در این زمان ، و چون مامان آذر هم از همه نظر سالم و سرحال است پس جای هیچ نگرانی نیست فقط باید صبر کنیم و روز و ماه شماری تا تشریفتون رو بیارید. راستی خانم دکتر گفت با توجه به تعداد ضربان قلب نی نی و با توجه به تجربه ای که من در این زمینه دارم نی نی باید دختر باشه ولی اطمینان نداد و گفت در ماه پنجم به طور قطعی مشخص می شه . البته برای من که فرقی نمی کنی فقط سالم و سرحال و قشنگ و باهوش باشی . همه چیز دست خدای مهربونه که اینقدر ما ها رو  دوست داره و ما هم  خیلی دوستش داریم. 

نمی دونی بابا رضا چه حالی داشت از یک طرف غرور بابا شدن از طرفی باورش نمی شد و یه جورایی داشت قلقلکش می یومد. خانم دکتره کلی مطالب راجع به تعییرات وضعیات جسمی و گوارشی من گفت و راجع به تغذیه درست و ورزش کردن و ......... در آخر هم یک ساک بزرگ پر از کتاب و کاتالوگ و sample هایی از پودر بچه و دستمال زیر انداز بچه برای عوض کردنش و کیسه یخ و .... به بابا رضا دادن که گفتن از حالا تمرین کنی که باید اینجور چیزا رو همیشه حمل کنی و کتاب ها رو هم هر دو بخونید که در این چند ماه و بعد از تولد اطلاعاتتون بیشتر بشه . برای دو هفته دیگه نوبت دادن که بریم سونوگرافی و جناب عالی رو تماشا کنیم. 

دکتر دست روی شکم مامان که گذاشت و کمی فشار داد و به بابا نشون داد که اینجا که سفته نی نی هست ولی من که متوجه نمی شم. بعد از دکتر اومدم خونه و چون خیالم از بابت تو راحت شد و از طرفی هوا خوب به نظر می رسید حس پیاده روی من گل کرد و یک دوری برای ۴۵ دقیقه دور کوچه ها زدم و برگشتم .توی یک کوچه دو تا داداش رو دیدم که بسکتبال بازی می کردند اینقدر هوس کرده بودم که برای مدتی بسکتبال بازی کنم دلم برای توپش تنگ شده، خیلی دوست دارم نمی دونم چرا.

خلاصه بعدش اومدم خونه ساعت ۵ بود شروع کردم به شام درست کردن و خورشت کرفس گذاشتم. با یک سالاد پر ملات درست کردم و لابه لای این کارا مشغول خوندن کتاب نه ماه انتظار که غزیز جون از ایران برام فرستاده، شدم. جالب است که این کتاب ترجمه همون کتابهایی است که دکتر بهمون داد.کتاب خیلی مفید و کاملی است. بعد از اینکه با بابا رضا شام خوردیم نمازم رو خوندم البته با هم خوندیم مگه نه و بعدش دعا کردیم برای همه آدمهای خوب و همچنین برای خودمون. یه فال حافظ هم من گرفتم و بعدش خوابیدم ؛ امروز هم که هوا ابری و بارونی است.

راستی نی نی تشکر کن از همه دوستانی که برات نظر دادن از جمله عمو مجتبی ولی بگو که به دلت وعده نده که من رو می بری حموم شاید باهات نیام . بعدش دختر بودن یا پسر بودن نی نی دست خداست عمو .راجع به دایی امیر هم ، نی نی و مامان آذر همیشه دعا می کنن که موفق بشه و می شه چون پسر با اراده و قویی است.   

امروز آفتابی ولی سرده

سلام نی نی آروم و ساکت ما،دیروز که مهمون داشتیم فکر کنم بهت خیلی خوش گذشت چون مامان آذر خیلی حالش خوب بود البته بابا رضا هم خیلی خوشحال بود که مهمون دعوت کرده و همه توی خونه ما دور هم هستند.هوا هم آفتابی بود بعد از یک ماه ، شاید واسه همین مامان حالش خوب بود، یک کمی هم پیاده روی کردم ،برای سنجاب ها بادام گذاشتم ، اونا خوشحال بودن که آفتاب شده ، راستی گل رزها هم که جونه کرده پس یعنی بهار داره می یاد. امروز هم که روز رئیس جمهور هست و همه تعطیل هستند بجز ما آخه دیروز عمو امیر از ایران برگشت و گفت که امروز کلی کار عقب افتاده داریم بنابراین شرکت ما تعطیل نیست.ولی صبح که اومدم چقدر خیابونا خلوت و خوب بود.ولی هوا امروز سرده. صبح هم که خاله اعظم زنگ زد از ایران و کلی منو خوشحال و ذوق زده کرد و با پدر جون حرف زدم گفت شاید امشب تهران بازم برف بیاد، خوش به حالشون ، سرما وقتی خوبه که برف بیاد.خاله اعظم هم از صداش معلوم بود که حسابی بهش این هفته خوش گذشته چون خاله آنا از مالزی اومده بود و با هم بودن.کوچولوی من باید زودتر بیایی ببینی چه خاله اعظم و آنای خوشگلی داری. وقتی اومدی به این دنیا می برمت مالزی که هم آنا و دایی امیر رو ببینی هم عمو مجتبی حمومت کنه و دست از سر کچل ما برداره.هفته دیگه سه شنبه نوبت دکتر داریم ها یادت نره اولین سونوگرافی انجام خواهد شد و باید نشون بدی که سالم و سلامتی و قدت چقدره و دختری یا پسری چون بابا رضا دیگه دل توی دلش نیست.

بابا رضا امروز خیلی خوشحاله

سلام نی نی کوچولوی من

امروز زنگ زدم و از دکتر وقت گرفتم که برای دو هفته دیگه برم سونوگرافی و معاینات اولیه. ببینیم اصلا تو اون تو داری چکار می کنی. جات خوبه؟ اندازت خوبه؟ مامانت خوبه؟ کمبودی چیزی نداری؟ مامانت کمبودی نداره؟ و از این چیزا.

دیشب زیاد شام خورده بودم و اصلا حالم خوب نبود بعدش توی کتاب خوندم که باید غذا کم کم بخورم ولی به دفعات زیادتر . خب دیگه یک تجربه بود. هفته پیش که با مامان عزیز جون حرف می زدم گفته بود که زنجبیل بخورم بعضی وقتها جالب است که توی کتاب هم نوشته زنجبیل و لیمو برای حال تهوع و گوارش در این زمان خیلی خوبه. امروز خیلی خوبم و بعدازظهر هم اگه خدا بخواد می خوام برم ورزش یعنی پیاده روی. راستی دو روز هست که هوا کمی گرمتر شده فکر کنم نشونه های بهار داره ظاهر می شه. بابا رضا جونت امروز خیلی خوشحال هست چون برای کار جدیدی که بهش پیشنهاد شده بود خدا رو شکر همه چیز به خوبی پیش رفته و فقط مرحله پزشکی مونده از خوشحالی برعکس کسانی که خوابشون کم می شه بابای تو خوش خواب شده و صبح ها زورش می یاد بلند بشه از جاش. ایشالا هر چی خیر هست پیش بیاد برامون. ببین شیطون داری خوش قدمیتو کم کم نشون می دی ها .