سلام نی نی ، عزیزم دل مامان خوبی؟؟
خوش میگذره؟ امروز تکونهات عجیبه ، یه جوری میشم وقتی تکون میخوری ، انگار تمام امعاء و احشاء شکمم جابجا میشه. وای وای وای
دو روز پیش فامیلای بابارضا می گفتند که به ما نگاه کن تا این شازده پسر مثل ما خوشگل بشه ، ولی گفتم بیشتر عکس بچگی خودم رو نگاه میکنم که همه میگن خیلی ناز بودم و همچنین خودم رو توی آینه روزی صد بار نگاه میکنم و همچنین عکسهای بابارضای نازم رو نگاه می کنم.
میگم شازده پسر ، پس چرا مامان آذی اینقدر گرفته است امروز و یه حال بدی هستم امروز. صبح که اصلا دوست نداشتم از خواب بیدار بشم. امروز هم صورتم خیلی ورم داره. یه جوری دلم گرفته امروز ، شاید چون دلم واسه بابارضا تنگ شده خیلی، نمی دونم خلاصه . بی حوصله هستم ، همینطور هم داره بارون میاد و چون کمی هوا سرد شده آدم بیشتر کسل میشه. تازه اخبار میگفت که در بیرون شهر ارتفاعات داره برف میاد و تا فردا هم ادامه داره ، عجب بهاری بود امسال ، ما که چیزی لمس نکردیم.
راستی میخواستم به بهنوش عزیزم بگم که من مدتهاست که ازت ایمیلی نگرفتم ، نمی دونم آیا فرستادی و من نگرفتم یا اصلا نفرستادی.
خدمت عسل بانو جون هم بگم که نه تنها پنبه از آب بازی خسته نمیشه بلکه این نی نی ها عاشق آب هستند . ما هم شنبه همش بازی کردیم ولی توی استخر چون آب اقیانوس اینجا سرد است و کسی توش نمیره. دریاچه های کوچیک هم که امسال هنوز گرم نشده.
تازشم از عسل بانو جون تشکر میکنیم که اینقدر از نی نی های همه خاله ها تعریف میکنه و منتظر دیدنشون ، من هم اتفاقا خیلی منتظرم. اولی که نه ماه و نه روز بود رو دیدیم ، چقدر ماشاالله نازه این شازده پسر (سام) .
چطوری جیگر شازده ما چه می کنه
ای جان مامانی . می بینی دیگه چیزیش نمونده. این یه ذره رو هم صبر کنی یه نی نی میاد بغلت عین کوچولوییهای خودت و آقا رضا
من اولین باره وبلاگتونو می خونم خیلی خوشم اومد.منتظر نی نی خوشگلتون هستیم با آرزوی سلامتی برای شما و مسافر کوچواوتون.اگه اشکال نداره لینکتون کنم
وای خدا بمیرمواسه این آرمانک ،
نانازی ، حی شده که مامانی رو اذیت میکنی ؟ دل تو هم برای بابا رضا تنگ شده حیگرم ؟
قربون اون دل کوحیکت بشم ...خاله خوشگلم ، عزیزم ، بیا با هم دعا کنیم کارهاتون روز به روز بهتر بشه ...و تو بتونی زودی بری بغل بابا رضا ...
آذی حونم ، خانوم گله ،
همش مال دلتنگی هست ، باور کن .
بعدش خوب میکنی که تو آینه به خودت نگاه میکنی ، هم صورتت زیباست هم سیرتت .
میبوسمت .
آخی نازی چه مامان و بابای باحالی .... شما تو کدوم شهرید که اینقدر حیوونای خوشگلی دور و برتونن؟
راستی از اینکه به وبلاگ پسر من سر زدید ممنون...
بازم به ما سر بزنید من لینکتون رو می ذارم توی وبلاگ ایشالا بیشتر با هم آشنا بشیم و ما از تجربیات ارزشمند شما استفاده کنیم...
آرشا کوچولوی من خیلی خوشحاله که داره آمار دوستاش زیاد می شه...
بوس واسه آرمان خان و مامامی نازش
وای ۳۰ هفته خوش به حالت دیگه چیزی نمونده نی نیتو ببینی .
خوب حق داره طفلی بزرگ شده ماشالا و جاش هم تنگه باید تکونهای عجیب بخوره .
سلام وبلاگ خوبی داری با ارزوی سلامتی واسه خودتو نینی عزیزت
مامانی بس ابن نامه های من کجا میره؟
نکنه نی نی باز میکنه به شما نمیگه......اخه این طور که شنیدم خیلی بلاست............
وای اذی فکر کنم ایمیل جدیدم قاط زده........مرسی که گفتی.......
ببینم چیکار میشه کرد؟مبوسمتتتتتتتت
سلام خانمی.
روزشمار میگه نی نی من و شما هم سن هستند.
سلام . نی نی خوبه ؟ وروجک من دیروز اولین ضربه اش رو زد .
یادش به خیر! منم موقعی که تو دل مامانم بودم خیلی تکون می خوردم و اذیتش می کردم.... از بس که شیطون بودم!
آپ کردم...
سلام عسل زندگی ...خوبی آرمانم ؟
عزیزم ....
دوست دارم .
راستی آذی حونم ....
من بعضی وقتها حس میکنم یه قلب دیگه به شدت داره تو دلم میزته.
به طوری که طپش قلبم خودم هم بالا میره -
راستی قلبی که او دلم زده میشه رو میتونم به راحتی ببینم .
( یعنی دلم کاملا تاپ تاپ میکنه .)
میدونی حیه ؟
یعنی نی نی داره میزنه .
البته ۲ ششنبه دارم میرم دکتر بپرسم .
ولی گفتم شاید تو تحربه داشته باشی .
دوست دارم خیلییییییییییییییییی
* راستی در مورد مطلب اخیرم : عزیزم منم همحین شانسی ندارم !!!! *
سلام آرمان جون خوبی؟؟؟؟؟
مامان آذی بهت گفته که یک همبازی داره برات میاد یا نه؟؟
البته هنوز معلوم نیست که دختر هست یا پسر؟؟
به هر حال تو چند ماهی بزرگتر هستی و می تونی فرمانروایی کنی؟؟